10 واقعيت جالب در مورد فيلم هاي «کريستوفر نولان» که نمي دانيد
تاریخ انتشار: ۲۴ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۰۲۸۰۵۴
خبرگزاري آريا - وب سايت روزياتو: اين روزها همه منتظر اکران فيلم «دانکرک» (Dunkirk) فيلم جديد کريستوفر نولان هستند که بدون شک حاوي صحنه هاي مهيج و واقع گرايانه خيره کننده اي خواهد بود. نولان با فيلم «بين ستاره اي» در سال 2014 بار ديگر ثابت کرد که يکي از بزرگ ترين و با استعدادترين کارگردانان جهان است. فيلم هاي مستقل و اورجينال او نيز به اندازه ي بازسازي ها و مجموعه هاي معروف در باکس آفيس عملکرد خيره کننده اي داشته و با موفقيت تجاري کامل همراه بوده اند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وي نقش مهمي در شکل گيري اين شخصيت داشته و بدون شک تا سال هاي آتي نيز تاثير او را در فيلم هاي بعدي اين فرانچايز شاهد خواهيم بود. فيلم هاي نولان با استقبال گسترده تماشاگران مواجه شده و تنها اسم نولان در مقام کارگرداني کافي است تا ميليون ها نفر را به سينماها و تماشاي يک فيلم بکشاند. در ادامه ي اين مطلب قصد داريم نکات جالبي را در مورد فيلم هاي مختلف کريستوفر نولان ارائه دهيم که بدون شک براي شما تازگي خواهند داشت.
10-در فيلم «شواليه تاريکي» از رمان «The Killing Joke» الهام گرفته شده است
آلن مور بيشتر به خاطر رمان گرافيکي «watchmen» خود شناخته مي شود که توسط مجله ي تايمز در ميان 100 رمان برتر تاريخ قرار گرفت. او همچنين نويسنده ي رمان گرافيکي «The Killing Joke» است که داستان اصلي جوکر از آن الهام گرفته شده و اين رمان نيز مانند رمان «شواليه تاريکي» (The Dark Knight) داستان جوکري را روايت مي کند که بسيار غيرقابل اعتماد بوده که داستان هاي متفاوتي از گذشته ي او را تعريف کرده و رابطه ي پيچيده اش با بتمن را بررسي مي کند.
کريستوفر نولان تاثير رمان «The Killing Joke» بر روي شخصيت جوکر با نقش آفريني هيث لجر را در مصاحبه ي خود با مجله ي ورايتي بدين شکل بيان مي کند:” جوکر يک آنارشيست است که خود را کاملاً در اختيار بي نظمي و آشوب قرار داده است. او بايد هيچ هدف خاصي نمي داشت اما من فکر مي کنم که باور اصلي که آلن مور داشت اين بود که جوکر مي خواست همه را تا سطح خود پايين کشيده و نشان دهد که او يک هيولاي غيرمعمولي نيست و هر کسي مانند او نيز مي تواند به انساني شرور و فاسد تبديل شود”.
9- فيلم «Memento» بر اساس يک داستان کوتاه به نام «Memento Mori» نوشته ي برادر کريستوفر نولان ساخته شده است
داستان کوتاه «Memento Mori» از جاناتان نولان در واقع به نوعي پيش درآمد فيلم « Memento» است. اين داستان زندگي شخصي به نام «ارل» را روايت مي کند که به ضعف حافظه ي مربوط به گذشته دچار شده است. هر 10 دقيقه يک بار حافظه ي وي پاک مي شود و او تنها آن چه که قبل از اتفاقي که به مشکل حافظه ايش منجر شده است رخ داده است را به ياد دارد. در ابتداي داستان «Memento Mori» ارل در يک بيمارستان رواني از خواب بيدار شده و فرار مي کند.
بنابراين به نظر مي رسد که شخصيت لئونارد در فيلم «Memento» نيز قبل از اتفاقات فيلم در بيمارستان رواني بوده و سپس از آن جا فرار کرده است. يکي از صحنه هاي آخر فيلم اين باور را تاييد مي کند: موقعي که لئونارد در حال به ياد آوردن سمي جنکينز است، مردي که قبلاً مي شناخت و شرايطي مشابه وي داشت، سمي را در حالت نشسته در يک بيمارستان رواني به ياد مي آورد اما سپس براي يک لحظه لئونارد خود جايگزين سمي مي شود.
8- تمام موسيقي متن فيلم «Inception» يک نُت دستکاري شده از آهنگ «Non,je ne Regrette Rien» است
از اين رو وقتي که شخصيت هاي فيلم به رويا رفته و اين تُن هاي سنگين را در دنياي رويا مي شنوند در واقع در حال گوش دادن به يک نُت از آهنگي هستند که در اطراف بدن در حال بيداريشان پخش مي شود. موسيقي نيز همانند اين افراد بايد با طولاني شدن و کشيدگي زمان غوطه ور شدن بيشتر و بيشتر در دنياي رويا کنار بيايد. زيمر مي گويد:” همه فکر مي کنند که رويا مهم ترين بخش است. براي من زمان مهم ترين بخش است: همان ايده ي که کريس به روشي عجيب و با استفاده از آن فيلمي در مورد سفر در زمان خلق کرد که با موفقيت همراه بود”.
7- کريستوفر نولان علاقه دارد که معناي خاصي را در اسم شخصيت ها پنهان کند
اول اسم هاي شخصيت هاي «آلفرد بوردن و رابرت آنژيه» در فيلم «حيثيت» (The Prestige) با بازي کريستين بيل و هيو جکمن «ABRA» تلفظ مي شود که به حرف جادويي «abracadabra» به معناي «وِرد» اشاره دارد. در فيلم « Inception» نيز از ترکيب اول اسم هر يک از شخصيت هاي اصلي – دام، رابرت، ايمز، آرتور و آدريان، مال و سايتو واژه ي « dreams» به معناي «رويا» بدست مي آيد.
6- در ابتدا قرار بود که استيون اسپيلبرگ فيلم «بين ستاره اي» را کارگرداني کند
در سال 2006، در يکي از رسانه هاي سينمايي عنوان شد که استيون اسپيلبرگ در حال کار بر روي «يک فيلم در مورد سفر در زمان» است که در آينده اي نزديک کارگرداني خواهد کرد. داستان اين فيلم داستان گروهي از ماجراجويان را روايت مي کند که با گذشتن از يک کرم چاله به بُعد ديگري سفر خواهد کرد. اين ايده از يک آزمايش تحقيقاتي در يک موسسه ي تکنولوژي به نام «Caltech» توسط پزشکي به نام کيپ ثورن نشأت مي گرفت که به خاطر مطالعاتش در حوزه ي فيزيک جاذبه اي و فيزيک ستاره اي معروف بود. ثورن ادعا مي کرد که کرم چاله ها وجود داشته و مي توان از آن ها براي سفر در زمان استفاده کرد.
اسپيلبرگ ايده ي ساخت اين فيلم را زماني توسعه داد که در يک کارگاه آزمايشي با حضور دکتر ثورن و ديگر دانشمندان اين حوزه شرکت کرد. جاناتان نولان (برادر کريستوفر نولان) براي نوشتن فيلمنامه توسط اسپيلبرگ استخدام شد و وقتي اسپيلبرگ انصراف خود از کارگرداني فيلم «بين ستاره اي» را اعلام کرد، نولان جاي او را گرفت. البته با توجه به ديدگاه هاي متفاوت اين دو به نظر مي رسد که «بين ستاره اي» به کارگرداني اسپيلبرگ جلوه ي متفاوتي مي داشت.
5- هر يک از اعضاي تيم فيلم «Inception» نقشي نمادين در توسعه ي فيلم دارند
کريستوفر نولان در يک مصاحبه با مجله ي «انترتينمت ويکلي» گفته که هر نقشي که هر يک از تيم رويا در فيلم «Inception» ايفا مي کنند يک معادل در ساخت فيلم دارند. شخصيت معمار (Architect ) (شخصيت آريادن با بازي اِلن پيج) طراح ساخت فيلم را تداعي مي کند، شخصيت جعل کننده (forger) (شخصيت ايمز با بازي تام هاردي) بازيگر است، شخصيت نشانه گير (Point Man) (شخصيت آرتور با بازي کوزف گوردون لويت) تهيه کننده فيلم، شخصيت استخراج کننده (Extractor ) (شخصيت دومينيک کوب با بازي لئوناردو دي کاپريو) نقش کارگردان و در نهايت شخصيت مارک نيز مخاطب فيلم خواهد بود.
4- آهنگي که توسط يک پسر در گروه همسرايان در فيلم هاي «بتمن اغاز مي کند» و «شواليه تاريکي» مي خواند يک معناي نمادين دارد
در فيلم «بتمن آغاز مي کند» (Batman Begins) بعد از مرگ والدين بروس وين يکي از همسرايان آوازي غمناک مي خواند. هانس زيمر در مصاحبه اي با مجله ي امپاير گفته است که اين آهنگ نمادي از عدم توانايي بروس وين براي ادامه دادن بعد از مرگ والدينش است. زيمر در اين باره مي گويد:” اگر شما با دقت به فيلم اول [بتمن آغاز مي کند] گوش داده باشيد يک پسربچه در ميان گروه همسرايان آواز مي خواند که با سعي و تلاش فراوان در استوديو و با استفاده از فنون الکترونيک ضبط شده و نُت او به مدت حدود چهار دقيقه مدام قطع مي شود و ادامه پيدا مي کندد.من مي دانم که اين آواز کاملاً سمبوليک است و ما فقط آن را در زمان نگه داشته ايم”.
اين آهنگ تا زمان اتمام فيلم «شواليه تاريکي برمي خيزد» (The Dark Knight Rises) تکرار نمي شود و زماني که بتمن روي دريا به پرواز درآمده و به سوي آينده اي جديد حرکت مي کند اين آهنگ باز مي گردد. اين آهنگ براي آخرين بار زماني خوانده مي شود که بروس وين خود را از گذشته ي غم انگيزش جدا مي کند.
3- اولين فيلم کريستوفر نولان تنها با بودجه اي 6٫000 دلاري ساخته شد
فيلم «تعقيب» (Following) داستان يک مرد خلافکار و قاتل را روايت مي کند که براي ساخت آن يک بودجه ي بسيار ناچيز مصرف شد. براي مقايسه بايد بدانيد که بودجه ي ساخت فيلم «Memento » 4٫5 ميليون دلار و بودجه ي ساخت فيلم «شواليه تاريکي» 185 ميليون دلار بوده است. نولان در يکي از مصاحبه هاي خود گفته است:” تعقيب فيلمي بود که مي دانستم از ساخت آن چيزي عايد من نخواهد شد و مي دانستم که بايد خودم براي ساختش هزينه پرداخت کنم. من آدم پولداري نبودم. تمام کساني که در ساخت اين فيلم فعاليت مي کردند به صورت تمام وقت فعال بوده و سعي مي کردند در شهر لندن اموراتشان را بگذرانند، لندني که زندگي در آن سخت و پرهزينه است.
در نهايت دريافتيم که اگر فيلم را به صورت سياه و سفيد و با دوربين 16 ميلي متري فيلم برداري کنيم مي توانيم هر هفته 15 دقيقه فيلمبرداري داشته باشيم و هزينه اش را پرداخت کنيم. بدين ترتيب ما هر پولي که در طول هفته بدست مي آورديم را در يک روز براي گرفتن صحنه ها خرج مي کرديم”.
شايد همين برنامه ريزي دقيق مالي و مشکل بودجه اي باعث شده که نولان قادر باشد، به گفته ي دني بويل، 160 ميليون بگيرد و کاري کند که 320 ميليون به نظر برسد.
2- برخي از بازيگران فيلم «تعقيب» در فيلم «بتمن آغاز مي کند» نقش هاي کوتاهي داشتند
جرمي تئوبولد، که نقش اصلي را در فيلم «تعقيب» بازي مي کرد، در فيلم «بتمن آغاز مي کند» نقش يکي از تکنيسين هاي بنياد وين را بازي مي کند. لوسي راسل از بازيگران اصلي فيلم «تعقيب» در طول مراسم شامي که بروس وين در رستوران حضور پيدا مي کند از بتمن در برابر ديگر مهمانان دفاع مي کند. جان نولان، عموي کريستوفر نولان و مردي که در فيلم «تعقيب» نقش پليس را بازي مي کرد، در فيلم «بتمن آغاز مي کند» نقش يکي از اعضاي هيئت مديريه بنياد وين را بازي مي کند که به پدر بروس بسيار وفادار بوده و در جشن تولد بروس به او مي گويد:” تو بسيار با پدرت فرق داري”.
1-نويسندگي فيلم نامه ي « Inception » توسط نولان 10 سال به طول انجاميد
نولان در مصاحبه ي خود با مجله ي ددلاين گفته است که مدت زمان زيادي طول کشيد تا توانست فيلم نامه ي فيلم « Inception» را به حد قابل قبولي رساند. پيشرفت اصلي او زماني بود که مرکز عاطفي داستان را پيدا کرد: عشق شخصيت دومينيک به همسرش و تصميم قاطع او براي بازگشت به خانه نزد فرزندانش.
او در مورد ارزش دست نکشيدن از ايده ها مي گويد:” حقيقتاً ايده هاي متفاوت ديگري داشتم که اگر تلاش نمي کردم نمي توانستم آن ها را عملي کنم. شما اصلاً نخواهيد دانست که به کجا خواهيد رسيد و کارتان چه نتيجه اي خواهد داشت. هيچ وقت به طور کامل نخواهيد دانست که تمايل به پايان دادن به يک چيز يا برگشت به يک نقطه به روشي تازه از کجا خواهد آمد. هر گاه که يک فيلم را تمام مي کنم به عقب مي روم و به آن نگاه مي کنم انگار به عنوان يک شخص دچار تغيير شده ام”.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۰۲۸۰۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ناگفتههایی از اعتراضات کف خیابانهای لسآنجلس/ واقعیت کدام است؟
خبرگزاری مهر، گروه مجله: تقریباً دو سالی میشود که برای تحصیل به آمریکا رفته؛ یک فعال رسانهای است که در ایالات متحده رشتهای نزدیک به آنچه ما ارتباطات مینامیم، میخواند. «محمدجواد زمانآبادی» که در منطقه سانتامونیکا زندگی میکند و فاصله چندانی با دانشگاه پر سروصدای این روزهای لسآنجلس ندارد، میگوید: «یوسیالای، مجموعهای با ابعاد جغرافیایی خیلی بزرگ است که شامل مراکز تفریحی، خانههای ویلایی و ساختمانهای دانشگاهی میشود. نه فقط برای دانشجویان این دانشگاه، بلکه برای خیلی از جوانهای لسآنجلس یک پاتوق است.»
این دانشگاه یکی از معروفترین دانشگاههای دنیا است. کالیفرنیا، دو الی سه دانشگاه معروف در سطح جهان دارد که یکی از آنها یوسیالای است. زمانآبادی از شرایط جدید در یوسیالای میگوید، اینکه قبل از جنبشها به راحتی به دانشگاه میرفته اما اخیراً شرایط به اندازهای سخت شده است که حتماً باید کارت دانشجویی تحویل بدهد.
حالا که این دانشگاه به محلی برای تحصن و اعتراض تبدیل شده، برای ورود حسابی سختگیری میکنند؛ مخصوصاً شبها که زمان اوج تجمعات دانشجویی است نظارت به قدری جدی است که تقریباً غیر از دانشجویان یوسیالای کسی نمیتواند وارد شود. زمانآبادی میگوید: «در تمام این مدت فقط یک بار روزهای اول با خوششانسی موفق شدم وارد دانشگاه شوم» و با خنده ادامه میدهد: «بعد هم خوششانستر بودم که بیرونم کردند! اگر مانده بودم حالا حسابی کتک خورده بودم.»
او به عنوان یک ایرانی که در ایالات متحده زندگی کرده، اعتراضات را زاویه منحصر به فردی بررسی میکند. تجربه مهاجرت او را به این باور رسانده که بر خلاف تصور، آمریکا کشوری است که حجم اعتقادات مذهبی بالاتری نسبت به سایر کشورهای اروپایی دارد و حتی میشود گفت یک کشور خانواده محور است. حالا این اعتراضات هم کمابیش با این محورهای مذهبی و خانوادگی ارتباط دارد.
برای شفاف شدن مسئله توضیح میدهد: «به نظرم اینجا اگر یک روز جوانترها نسبت به یک مسئلهای دست به اعتراضات خیابانی زدند باید دانست که این اعتراض یک پیشینه دارد. بگذارید یک مثال بزنم. تصویری در لس آنجلس دیدم که خیلی عجیب بود. چند پلیس یک دختر دانشجو را دستگیر کرده و در حالی که دست و گردن او را گرفته بودند به سمت ماشین هل میدادند، در همان حین دختر برای آزادیاش تقلا میکرد. تصور کنید در این شرایط پدر دختر دانشجو در چند قدمی آنها ایستاده و با یک دوربین فیلمبرداری از این صحنه فیلم میگیرد و دائماً دختر خود را تشویق میکند که آفرین! همین است! این یعنی خانواده به فرزند خود یاد داده که برو، دفاع کن و برای موضوعی که فکر میکنی درست است بجنگ.»
پولدارهای خسیس و نامحبوب
این فعال رسانهای از خاطراتش در روزهای اول زندگی در آمریکا میگوید؛ روزهای قبل از این جنبش و حتی قبل از طوفانالاقصی: «همان روزها فهمیدم آمریکاییها، یعنی مردمشان، در مقابل اسرائیل هیچ وقت روی خوش از خودشان نشان ندادهاند.»
زمانآبادی اولین مواجههاش با این موضوع را زمانی میداند که دنبال خانه میگشته است: «یکی از دوستان ژاپنیام نزدیک ۴۰ سال است در آمریکا زندگی میکند و شهروند آمریکا محسوب میشود. او برای پیدا کردن خانه چندین محله را پیشنهاد داد. وقتی اسم یک محله را آوردم صورتش در هم رفت و گفت درباره این محل خودت میدانی! اما من پیشنهادش نمیکنم. علت را که پرسیدم گفت اسراییلینشین و یهودنشین است و ما دوست نداریم با اسرائیلیها و یهودیها در یک محل زندگی کنیم!»
او روز به روز با مصداقهای بیشتری از دیدگاه منفی مردم آمریکا نسبت به اسرائیلیها مواجه میشود و البته متوجه میشود که اهالی این کشور یهودیها را چندان از اسرائیلیها جدا نمیدانند و یک بدبینی ذاتی و قدیمی به آنها دارند: «مثلاً اصطلاحاتی دارند درباره اینکه یهودیها خسیس هستند و گرچه حسابی پولدار محسوب میشوند پول خرج نمیکنند.»
یکی از دوستانش خاطرهای تعریف کرده تا به زمانآبادی ثابت کند مردم درباره خسیس بودن این گروه بیراه نمیگویند: «یک مدیر یهودی داریم که حدود پنجاه سال پیش به آمریکا مهاجرت کرده بود و با پولی که آن زمان داشت چند ملک برای خودش خری «د. حالا حدود ۳۰۰ ملک دارد. اما این مدیر، در بین مجلات و روزنامهها دنبال کوپن تخفیف غذا میگردد تا در رستورانهای زنجیرهای با قیمت پایینتری غذا بخورد و کمتر خرج کند.»
زمانآبادی در توضیح خاطره دوستش میگوید: «کسی که یک ملک هم در لسآنجلس داشته باشد جزو پولدارها محسوب میشود، وای به حال ۳۰۰ ملک! از این گذشته آن کوپنها برای بیخانمانان است نه کسی که ۳۰۰ ملک داشته باشد. با توجه به همین موضوعات برای خساست اسراییلیهای و یهودیها در آمریکا جوک ساختهاند.»
برند دفاع از فلسطین
به ماجرای هفت اکتبر برمیگردد و از اولین واکنشها میگوید؛ اینکه مردم آمریکا در ابتدا بعد از طوفان الاقصی از اسرائیل حمایت کردند و حتی بسیار متأثر شده بودند؛ چرا که عملیات طوفانالاقصی صبح روز بعد از یک جشن معروف در اسرائیل انجام شد و تعدادی از کسانی که در آنجا» حضور داشتند اسرائیلی نبودند و برای شرکت در جشن شبانه رفته بودند.
او اشاره میکند که به تدریج ورق برگشت و فضای دلسوزی برای اسرائیل جای خود را به حمایت از فلسطین داد: «روزهای اول با شروع حملات اسرائیل به فلسطین، خبری از اعتراض از سوی آمریکاییها نبود و به نوعی نگاه این بود که زدی ضربتی ضربتی نوش کن! اما پس از مدتی بعد از اینکه رژیم صهیونیستی بیمارستان را بمباران کرد، بچههای کوچک را به قتل رساند و مرزها را بست تا از کمک رسانی جلوگیری کند ورق کم کم بازگشت و بعد از سه چهار ماه کاملاً شرایط تغییر کرد.» شرایطی که همه گروههای سنی را در بر گرفته است.
یک فیلم که در فضای مجازی در خود آمریکا دست به دست چرخیده است. فیلمی که در آن کودکی خردسال شعارهایی درباره آزادی فلسطین میدهد و دانشجویان پشت او تکرار میکنند: «زنده باد فلسطین»، «ما باید در دنیای آزاد زندگی کنیم» و «زنده باد غزه». زمانآبادی میگوید: «اینها یعنی تلاش برای انسانیت.»
با همین تلاشهای جزئی کم کم یک موج بسیار جدی علیه اسرائیل در آمریکا به راه میافتد. زمانآبادی میگوید: «آمریکاییها به اسرائیلیها میگفتند در ماجرای هفت اکتبر شما ضرر کردید اما کاری که الان میکنید نسلکشی است! حالا وضعیت در آمریکا به گونهای است که دفاع از فلسطین یک برند به حساب میآید.»
صدایش میلرزد؛ اما معترض است!
زمانآبادی مصداقهای کوچک اما جذابی میگوید که نشان میدهد مردم آمریکا حسابی از برند «دفاع از فلسطین» خوششان آمده است. او به گروهی از پیرزنها و پیرمردهای آمریکایی اشاره میکند که هرازگاهی سر خیابانهای لسآنجلس آنها را میبیند.
«راستش خیلی تصویر جالبی میسازند. سالمندانی که شبیه شخصیتهای کارتونی هستند و سر خیابان پرچمهای و شعارهای دفاع از فلسطین در دست گرفتهاند. این واقعاً عجیب است. این پیرمرد و پیرزنهای شاید تا کنون از آمریکا بیرون نرفتهاند و جایی هم جز آمریکا را هم نمیشناسند. کسانی که تمام سالهای سالمندی کارشان جمع شدن دور هم و تفریح بوده است و احتمالاً خوب میدانند سرنوشت بخشی از اقتصاد کشورشان در دست اسرائیلیها و یهودیهاست. حالا، این افراد در این سن و سال دغدغه فلسطین را دارند و یک گروه به اسم حمایت از مظلوم برای خود تشکیل دادهاند!»
او که این جمعیت کوچک را دیده سعی میکند جزئیات بیشتری از آن فضا بگوید تا تصویرسازی بهتری شکل بگیرد: «تصور کنید این پیرمرد و پیرزنهایی پا به سن گذاشته به جای اینکه پارک و استخر و سینما بروند برای مردم غزه به خیابانها میآیند، یک جا میایستند، بنرهایی دست میگیرند که رویشان نوشتهاند جنگ را متوقف کنید؛ لعنت به ظالم؛ چرا مردم را میکشید و اینها…»
زمانآبادی ادامه میدهد: «سن بالایشان، دستان لرزانشان، تعداد کمشان که به ۲۰ نفر هم نمیرسد، همه اینها باعث شده تصویر خیلی جالبی از آنها دیده شود. زمانی که من دوربین میگیرم تا با آنها صحبت کنم این فرد سالمند، صدایش حتی برای هم مصاحبه میلرزد. شاید از سیاست روز هم سر در نمیآورد، اما میداند در غزه یک جنایت رخ میدهد و مدافع آزادی فلسطین است.»
دفاع دلاری از اسرائیل
این فعال رسانهای درباره حضور دانشجویان اسرائیلی هم توضیحاتی میدهد و میگوید بعد از قدرت گرفتن تجمعات در حمایت از فلسطین، طرفداران اسرائیل هم وارد فاز جدیدی از مقابله شدند و ابتدا این تقابل را با تجمعات کم جمعیت شروع کردند، اما کمکم تعدادشان بیشتر شد.
زمانآبادی میگوید تجمع حامیان اسرائیل پس از اصرار کنیسهها و حمایتهای مالی تقویت شد. او یادآوری میکند دانشجویانی که در حمایت از اسرائیل تجمع میکنند، با افتخار اعلام میکنند که ۶۰ هزار دلار از کنیسهها و ایالت لسآنجلس گرفتهاند تا بیایند و با موج جنبش دفاع از فلسطین مقابله کنند. او تاکید میکند: «درست است که اینجا هر دو گروه، یعنی هم حامیان فلسطین و هم حامیان اسرائیل، حضور دارند اما انگیزه تجمعات و اعتراضات این دو گروه کاملاً متفاوت است. پروپاگاندای رسانهای اجازه نمیدهد کسی با صدای بلند بگوید حامیان اسرائیل دریافتیهای مالی بسیاری دارند و امکاناتی مثل تجهیزات، غذا و… به آنها داده میشود.»
درباره کنیسهها توضیح میدهد: «آنها در آمریکا بسیار ثروتمند هستند. زمانی که به عنوان یک یهودی بخواهی در یک مراسمی عضو بشوی یا شرکت کنی باید به آنها پول بدهی. مثلاً میگویند هر چقدر کنیسه پرمخاطبتر باشد پولدارتر است. این پول را علاوه بر خودشان، در حمایت از صهیونیستها و رویدادهایی از جمله همین تجمعات اخیر برای حمایت از اسرائیل خرج میشود.»
زمانآبادی با توجه به مشاهدات خودش و آنچه از دانشجویان دیگر شنیده است درباره کشمکشها بین طرفداران آزادی فلسطین و حامیان اسرائیل میگوید: «هر دو طرف خشن هستند و توهینهای زیادی به هم میکنند؛ اما اسرائیلیها بیادبتر و خشنترند. جالب است بدانید هر دو گروه رخ به رخ روبروی هم میایستند تا فاصله ۵ میلیمتری هم میروند و هرطور بخواهند با هم حرف میزنند؛ اما اجازه کوچکترین لمس یکدیگر را ندارند و اگر هر کدام از دو طرف این کار را بکند پلیس دخالت میکند و آنها را بازداشت کند.»
او توضیح میدهد: «به همین علت اگر شما ویدئوها را رصد کنید متوجه میشوید که در بسیاری از درگیری بین دو گروه، هیچ لمسی از هیچ گروهی دیده نمیشود. بعضی صحنههایی که پلیس افرادی را بازداشت میکند مربوط به همین درگیریهای فیزیکی است. یک زمان دیگر هم پلیس میتواند دخالت کند آن هم وقتی که مشخص میکند برای مثال در یک محوطه هیچکس حق حضور ندارد؛ اگر این وارد محدوده غیرمجاز شوند، پلیس حتماً دخالت خواهد داشت.»
واقعیت همین است...اگر میگفتند روزی در خاک آمریکا، کشوری که از نظر اقتصادی به اسرائیلیها وابسته است چنین اتفاقاتی میافتد و جمعیتی از جوانان و سالمندان و کودکان برای آزادی فلسطین معترض میشوند کسی باور نمیکرد؛ اما زمانآبادی میگوید ماجرا به اینها ختم نمیشود.
این فعال رسانهای نکته جالبی از اقدام شهرداری لسآنجلس میگوید: «خیلی عجیب است که شهرداری لس آنجلس یک بیلبورد در نزدیکی مرکز شهر در دفاع از فلسطین نصب کرده است، جایی که میتوانست از آن درآمد داشته باشد! این هم با جملهای از نلسون ماندلا که میگوید، آزادی ما بدون فلسطین ناقص و ناتمام است. شهرداری این بیلبورد مهم را با جملهای پر کرده که یعنی دنیا وقتی آزاد میشود که فلسطین آزاد شود!»
زمانآبادی در نهایت یک بار دیگر به صراحت تاکید میکند که بنا بر شناخت او اکثریت مردم آمریکا هرگز دل خوشی از اسرائیلیها و یهودیها نگاه خوبی نداشته و حامی آنها نبودهاند، آنها علاوه بر مسائل تاریخی و اختلافات مذهبی، به دلیل حمایتهای افراطی دولت آمریکا از اسرائیل به هیچ عنوان نگاه مثبتی به صهیونیستها ندارند. او میگوید: «اسرائیل ارتباطات قدرتمندی اقتصادی و سیاسی در آمریکا دارد و بخش زیادی از حلقه ثروتمندان اینجا از یهودیان تشکیل شده است، اما این به این معنا نیست که مردم آمریکا با اسرائیلیها رفاقت نزدیکی دارند؛ خیر! حتی میشود گفت برعکس این شرایط وجود دارد و اسراییلیهای در نگاه مردم ایالات متحده، افرادی خسیس، لوس و غیرقابل اعتماد هستند.»
گفتوگو با محمدجواد زمانآبادی در قالب ارسال صوت در پیامرسان انجام شد و به دلیل اختلاف زمانی تهران و لسآنجلس گاهی چند ساعت فاصله در حرفها میافتاد. زمانآبادی در آخرین پیام صوتی که میفرستد یادآوری کرد که مصداقهای حمایت مدنی و کف خیابانی از فلسطین در آمریکا بیش از اینهاست.
او میگوید: «واقعیت همین حمایتهایی است که روز به روز بیشتر میشود نه آنچه که رسانهها و خبرگزاریهای آمریکایی روایت میکنند. دست این رسانهها بسته است چراکه بسیاری از ثروتمندان آمریکا، اسرائیلی هستند و در این رسانهها نفوذ دارند. واقعیت همین است که وقتی یک رأی گیری درون حزبی در آمریکا برگزار میشود یک خانم که اتفاقاً متوجه شدم قصد داشت به بایدن رأی بدهد ساکی با عنوان فلسطین باید آزاد شود در دست داشت. واقعیت همان خانه در قلب لسآنجلس است که خانواده آمریکاییاش در محله یهودینشین پشت پنجره پرچم فلسطین نصب کردهاند. واقعیت همان بیلبورد شهرداری است که نشان میدهد حتی میان دولتیها و دستگاههای آمریکایی حامیان فلسطین کم نیستند؛ هرچند مجبور به سکوت باشند.»
کد خبر 6099252